نتایج جستجو برای عبارت :

ازکجا آمده ای؟ آمدنت بهر چه بود؟؟

خیلی نوزاذ تازه متولد شده دبدم عکس العمل مادر پدراشون هم متفاوته 
گاهی خوشحال و ذوق زده ان گاهی اصلا تو باغ نیستن گاهی ام پدره اشکش از شوق 
نبوده از شرمندگی ناتوانی تو پرداخت بیمارستان بوده.
فکرکن نوزادا همه تو همون بار اول بوی مادرشون تشخیص میدن 
باردوم واکنش نشون میدن به مادر 
حکمت خدا چه عجیبه مخلوق به این کوچیکی چه نشونه ایه
رنگ هارو درکی ازش ندارن حتی مفهوم حرفای مارو هم نمیفهمن
اما ذات غریزیشون دنبال مادر میگرده
ادامه مطلب
#مو:
خرمن موهایت را
پریشان نکن 
که شانه تُرد احساس برکه
تعادل نگاه شب را
به‌هم می ریزد 
هر تار موی تو

#اوج:
اوجِ جهل
کوتاه آمد
وقتی آفتاب علم
اوج گرفت

# تکرار:
تکرار میکنم 
این را بارها
جهانم بی تو
غمی تکراری است

#آمدنت:
آمدنت را برسان
اینجا مردی
تمام شعرهایش را
نذرِ آمدنت کرده است

#هوا:
در هوای تو سپرده ام
به بغض
شعرهای سر به هوایم را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زا
خیلی نوزاذ تازه متولد شده دبدم عکس العمل مادر پدراشون هم متفاوته 
گاهی خوشحال و ذوق زده ان گاهی اصلا تو باغ نیستن گاهی ام پدره اشکش از شوق 
نبوده از شرمندگی ناتوانی تو پرداخت بیمارستان بوده.
فکرکن نوزادا همه تو همون بار اول بوی مادرشون تشخیص میدن 
باردوم واکنش نشون میدن به مادر 
حکمت خدا چه عجیبه مخلوق به این کوچیکی چه نشونه ایه
رنگ هارو درکی ازش ندارن حتی مفهوم حرفای مارو هم نمیفهمن
اما ذات غریزیشون دنبال مادر میگرده


 سلام...امیدوارم حالِ تو و گلدانِ شمعدانی‌ها خوب باشد. همین‌که تو خوب باشی، حالِ من هم خوب خواهد بود. هر شب با شب‌بوهای باغچه برایت سلامتی آرزو می‌کنم. این روزها بیش از هر وقت دیگری، دلِ پر آشوبم بهانهٔ آمدنت را می‌گیرد. آمدی آفتاب با خود بیاور که هوای اینجا خیلی سرد است. اینجا قحطی عشق است و خانهٔ یاکریم‌های عاشق ویران‌.تو بیا تا از این سرگردانی نجات پیدا کنیم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دنیا را بدون مردها می‌خواستم. حالم با دنیای خودم خوش بود و تعجب می‌کردم که چطور بعضی از دوستانم نمی‌توانند بدون حضور هیچ مردی خوشحال باشند؟! نمی‌توانستم درک کنم که دختری شادی‌اش را مشروط به حضور مردی در کنار خود کند. حالم با دنیای خودم خوش بود، مسافرت می‌رفتم، کتاب می‌خواندم و روزهایی که فرصت کافی داشتم می‌رقصیدم. به نظرم زندگی تا به‌ابد همان‌قدر زیبا ادامه پیدا می‌کرد و نیازی نبود کسی را به زندگی‌ام راه بدهم.
تو آمدی، آهسته و آرام...
از برق چشمان تو من شارژ می شوم، باخت های سنگین زندگی ام با برد تمام می شود. از بس که چشمان تو مثل رود پاک بوده اند ،این سال ها با آب پشت بغض های تو در فکر احیای رودخانه ها بوده اند.گفتم به روزگار نزدیک بین که چشمان تو توربین نیست، برق می خواهد از دولت بخت خویش طلب کند.از پارسال تا به امسال چه آب هایی که در خم شراب نریخته اند، چه کلاه هایی که از سرها، چه سرهایی که از تن ها بر نداشته اند،  چه عکس هایی که از رخ یار من به اخم تصویر نکرده اند، چه کمرهایی
انتظارمنتواوچه کسی منتظر است؟انتظار یعنی چشم به راه بودنکدام راه؟راه آمدنت؟یا راه اتصال اینترنت؟به راستی لحظه ای هم منتظرت شده ایم؟چقدر از نیامدنت کلافه شده ایم؟در کدام شادی به یاد شما بوده ایم؟لحظه ای درنگ کناصلا بگذار تمام قصه انتظار امروز را مرور کنمباز هم شرمندگیانگار به رسم عادتانتظار برای آمدنت رادر روز جمعهبا جمله باز نیامدیخلاصه کرده ایممی شود دعایم کنی منتظرت شوم؟
 
#دلنوشته#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یک‌روز می‌آیی، می‌دانم؛ از انتهای همین کوچهٔ خلوت که خانه‌هایش خاموش و متروک است. یک‌روز می‌آیی، می‌دانم؛ با چمدانی در دست، برای ماندن. من سال‌هاست این لحظهٔ نیامده را به انتظار نشسته‌ام، من سال‌هاست گل‌های باغچه را به امید آمدنت زنده نگه‌داشته‌ام؛ که همیشه بهار باشم برایت. ببین! چای دم می‌کنم هر روز برای دو فنجان. این یعنی زمان آمدنت رسیده؛ زمان کوچ تو به سرزمین آغوشم. بیا، بیا و تنها ساکن سرزمینم شو‌. بیا و به کوچه، به گل‌های باغ
ساز ڪوڪ میڪنم برایِ آمدنت
سلام
قاعدتا در جریان اینکه من یه چند وقتیه پست نذاشتم هستید
باید بگم که علتش امتحان مرحله نهایی المپیاد دانشجویی روز پنجشنبه و جمعه هست
خواستم در جریان باشید و دعا کنید و این صوبتا
با تچکر فراوان
چشم انتظار بودن و منتظر ماندن و چشم انتظار بودن و منتظر ماندن و نباشد هیچ اتمامی بر اینها و این یکسره زل زدن ها. تمام اشکال مدرن این روز های تنهایی. شاعرانگی در سکوت، سخنرانی برای دیوار ها. نخ به نخ، پاکت به پاکت، به مخدر مورد علاقه ات هم حتا برای پریدن از این برهه؟ برای از یاد بردنش شاید و هنوز مانده است بسیار از روز های نفرت انگیزی ک محکوم به شب کردنیم، بی هدف و خالی از هر اراده ای. مسیری سر راست گذرنده از بیهودگی، روزمرگی؟ اشکال مختلفی دارد و
و دوباره هجدهم آذر از راه رسید و بوی تــــــو را آورد و زمین چه خوشبخت شد با آمدنت تولد زمینی ات بر ما مبارک ، آسمان نشینِ مهربان و حالا روز تولدت ، از بهترین روزهای خداست برای همه ی آنانکه میشناسندت.
۱۸ آذر سالروز تولد شهید محمودرضا بیضائی 
@Agamahmoodreza
ازکجا بفهمیم عسل طبیعی است؟
برای تشخیص عسل طبیعی اگر مقداری عسل طبیعی را در یک لیوان آب سرد بریزید، می‌بینید که عسل کاملا حالت چسبندگی خود را حفظ می‌کند و خیلی سخت و دیر در آب سرد حل می‌شود اما عسل تقلبی سریع در آب حل می‌شود.
اگر عسل را داخل لیوان محتوی آب بریزید، چنانچه به صورت عمودی وارد لیوان پر از آب شده و در ته آن جمع شود و به سرعت حل نگردد، عسل مطلوبی است، ولی اگر عسل هنگام ریختن، در آب حل شود، از مطلوبیت و خلوص کمتری برخوردار است.
رس
جدن هرچی فکر میکنم نمیفهمم این همه مشکلات روانی ازکجا میاد، تقصیر ما چیه،تقصیر اون فرد چیه؟!تقصیر کیه؟! 
برای مثال کسی که خیلی زود عصبانی میشه یا به جوش میرسه و‌ سره زنو بچه داد میزنه و ... تقصیر خودشه یا نه؟!
بنظرم که تقصیر خودش نیست،یکی از باگ های ساخت بشره همین موضوع ...
یه چیزه ناامید کننده همیشه تو ذهنم هست اینه که ما آدما شاید حدودا ۲۰ درصد رفتار و اخلاق  بتونیم کنترل کنیم و بقیش دست ماها نیست!!!!!
 
 
 
همچو شب باده تو از باده شب آمد ه ای،
ساغر لاله به کف بزم طرب آمده ای.
از کویری، که همه تشنه دیدار تو بود، 
ز سراب نظری دشت عرب آمدی،
 خنده شید شده دشمن هر شبنم گل،
جان به لب آمد و تو خنده به لب آمده ای.
کُشته ای غمزدگان را همه با غمزه و ناز،
از غزای غرض خود به غضب آمده ای.
روی خود تابی ز من، این دل من تاب نداشت،
تب طبخاله به لب حال عجب آمده ای.
همچو شب باده تو از بادیه شب آمده ای،
که برون از حد معیار ادب آمده ای.
ازبقیع تاکربلاخط شهادت آمده/یاوران نینوایی برحمایت آمده/حضرت سجادباشد گلفشان عاشقی/برحسین وزینب او باکرامت آمده/اوپیام کربلارابرده است تاشهرشام/شیعیان مرتضی راهم امامت آمده/دیده است باچشم گریان داغ جانسوزحسین/تاقیامت حضرت او با روایت آمده/دین پاک مصطفی را حجتی والاگهر/از تبارفاطمیه بین ولایت آمده/باولایت تاشهادت هست زین العابدین/یادعباس دلاور درشجاعت آمده/خاطرات قتلگاه و تل زینب دردلش/اشک چشمان بهاری بررسالت آمده/خیمه آل عبارا دشمنا
    چون درختان ایستاده در برابر تقدیر خویش 
       اجازه می دهم که شبی سرد و سیاه که ساکت می نماید 
    اجازه می دهم دستی که چرک و کبود و زمستانی است 
مرگ را ایستاده بر تنم کند 
    تا شاید جایی دیگر 
فصلی دیگر... 
در صبح و رویایی دیگر 
    با بهاری ترین شکل آمدنت بیدار شوم. 
اگر عاشق کسی دیگر شوم، دیگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم!
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی‌کنم،
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری‌ست، چشمانم پُر نمی‌شود.
تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته‌ام.
کمی خسته‌ام، کمی شکسته
کمی هم نبودنت، مرا تیره کرده است.
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته‌ام،
و اگر کسی حالم را بپرسد، تنها می‌گویم خوبم!
اما مضطربم
فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیون‌ها بار به حافظه‌ام سَر می‌زنم
و نمی
در دریایی از عبث گم شده بودم دریایی تا نصفه غرق شده در طعم شرین خیال داشتن تمنا. درون قایقی چوبی نهاد، هندزفری توی گوشم و قدم زنان دوره میکردم خاطرات شیرینی از عشق واقعی ام که روی عرشه ی آن کشتی ای بود که ازش جا ماندم. آب جمع شده در حفره دهانم را قورت میدهم چه شیرین راحت الحلقوم می شود. چشم در پشتت دارم تو میروی نه با قلبت ولی میروی همان دم که می روی وجودت به اینجا عادت ندارد دنبالت تلوخوران راه می افتد. انگار نه میتوانی همه دلت را با خودت ببری نه
وقت هم عهدی ایران باولایت آمده/امتحان وافتخاری سوی ملت آمده/انتخابات عظیمی ازبر ایران زمین/شوراسلام ولایی بابصیرت آمده/تیردرچشمان دشمن میزنداوج حضور/باولایت محوریها گنج وحدت آمده/بهرمجلس انتخاب یک وکیل باولا/سوی کشورجلوه هایی از سعادت آمده/اصلح هرانتخابی پیرو رهبربود/ازخمینی وشهیدان این وصیت آمده/دررکاب رهبرخود چون سلیمانی شویم/مالک وعمارهایی بر امامت آمده/انتخاباتی که آیدروز مرگ دشمنان/همره شوق حضوری گنج عزت آمده/لطف حق باآل احمد سو
- بطلان یک فرضیه:
قبل از تو        از عشق               از شعرو تمام زن‌های جهان بیزار بودم تو آمدی و با آمدنت، تمام فرضیه هایم راباطل کردی! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
از حساب اینترنت مخابراتم 120 گیگ اینترنت مانده است و دو روز هم زمان. چیزی که از دفعات قبل یادم مانده این هست که اگر استفاده نکنم حتما گیگ ها می سوزد.
به خاطر کارم و وبگردی مجبورم ماهیانه حجم زیادی بخرم. اما در ده روز گذشته با قطع شدن اینترنت بین الملل عملا نتوانستم استفاده کنم.
الان هم تنها کاری که می توانستم باهاش بکنم دانلود بیخودی بود.
فکر کردم تعدادی فیلم دانلود کنم. اما ازکجا؟
آخرش دست به دامن آپارات شدم
این هم از ماجراهای ما و ج.ا و حق الناس
- بطلان یک فرضیه:
 
قبل از تو        از عشق               از شعرو تمام زن‌های جهان بیزار بودم تو آمدی و با آمدنت، تمام فرضیه هایم راباطل کردی! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
 
 
عاقبت...
گِرِه ظهور باز خواهد شد...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
کاش من هم شاعر بودم...
کاش می توانستم واژه های آشفته ای را که از فراق بر زبان می آورم، کنار هم بچینم و کمی شرح حال دهم برای آنهایی که نمی توانند بفهمند سکوت غروب های جمعه یعنی چه؟
 
آن وقت شعرهای تب دارم را روی تن زمخت دیوارهای این شهر می چسباندم تا شاید کسی با خواندنشان رحم بر حال من کند و نشانی از تو بیابد.
 
شاید هم تمامش را در دفتری ثبت میکردم و با آمدنت غزل
ای حضرت گل سوی گلستان گذری کن
با آمدنت فصل خزان را سپری کن
از هجر تو سیمرغ دلم مشت پری شد
این صید گرفتار قفس را سفری کن
جز حسرت روی تو دگر هیچ غمی نیست
ای مونس جان  سوی گدایان نظری کن
سخت است که عاشق رخ معشوق نبیند
برقع بگشا  جان من امشب خطری کن
مهدی تو بیایی غمم انجام بگیرد
با آمدنت شام دلم را سحری کن
عمر آدم بالا می رود و در همان حال رو به اتمام است و چه سرعتی دارد این چرخ گردان هستی امروز که چشمم به فهرست این دفتر افتاد فقط حقارت انسان فرصت محدو
محوراسلام وقرآن باولایت آمده/باچنین گنج بزرگی هم سعادت آمده/بهراین گوهرهمیشه جانفشانی میشود/همره عشق ولایت بین هدایت آمده/درره حیدر به پاشد انقلاب کربلا/ازبرای حفظ آن امرامامت آمده/اندر این عصرخمینی انقلابی شد پدید/بهرحفظ آرمانش بین شهادت آمده/ازتبارفاطمیه رهبرم سیدعلی است/مقتدایی بابصیرت بهر امت آمده/درولایت محوریها پیروی مهدی است/ازخدا بهرظهور او رضایت آمده/
شب میلادحسن وقت وصال آمده است/گوهرخوب ولابهر کمال آمده است/سبط اکبر پسر احمد وزهراوعلی است/اوکه چون جان رسالت به جمال آمده است/گشته تفسیرولایت زدل قرآنی/سوی اعطای کرامت زسوال آمده است/مجتبی مردخدا گوهراخلاص بشر/رمضان ازبرشیعه زجلال آمده است/شادشدحیدر وزهرا زقدوم حسنش/برکت ماه خدادرهمه سال آمده است/داده اومژده مهدی وهمان روزظهور/رهبری سوی بشر نیک خصال آمده است/
میلادعلی امام دین آمده است/آن ساقی کوثربه زمین آمده است/ازعرش خدارحمت او جاری شد/یعنی که علی نور مبین آمده است/یاریگراحمد است واسلام نبی/آن عشق محمدامین آمده است/درکعبه طلوع مرتضی حاصل شد/از بهرولایت چونگین آمده است/هم کفو علی فاطمه شددردو جهان/الگوی خدا به مومنین آمده است/درسیزدهم ماه رجب نوررسید/محبوب خدای عالمین آمده است/تبریک به صاحب الزمان بایدگفت/میلاد امام مسلمین آمده است/
مرغ دل درشهرقم بهرزیارت آمده/موسم جشن وسروریک ولادت آمده/حضرت معصومه باشد بنده خوب خدا/دخترموسی بن جعفر باکرامت آمده/آسمان معرفت را حضرتش الگوی ناب/حامی اسلام وقرآن وولایت آمده/اهل بیت مصطفی را بارگاهش شدحریم/سوی شیعه هم شفیعه هم سعادت آمده/خواهرمولارضاشدمثل زینب با حسین/شیعیان ومسلمین رابر عنایت آمده/ازوجودش قم همیشه مقتداو سروراست/علم وایمان در حریمش تانهایت آمده/مرقدپاک وشریفش یادمان فاطمی/زمزم احساس دینی برامامت آمده/تا ظهورمهدوی
آمدنت به زندگیم ...و در فکر و ذکرم ...ارمغان های زیادی داشته ...
مثلا هر وقت که بودنت به دلم می افتد  ...گل از گلم میشکفد ...به آمدنت که فکر میکنم گونه هایم گل می اندازد ...پر حرف میشوم و آسمان ریسمان میبافم ...!و به هر عابر خیابان لبخند میزنم...شبیه دیوانه ها...برای بچه ها دست تکان میدهم و برایشان چشمک میزنم ...
به نبودنت کنارم اما فکر که میکنم ...دنیا سیاه رنگ میشود ...دنیا به هیچ نمیارزد اصلااااا...ناامید که باشم از بودنت ...ناشیانه زبانم از حرکت می افتد ...چش
درنیمه ماه خداباران رحمت آمده/میلادپاک مجتبی نور ولایت آمده/بیت علی وفاطمه شدگلفشان معرفت/سروربرای جنت وفیض امامت آمده/دامان پاک مصطفی دربر گرفته یک گلی/خشنودی ایزدنگر تندیس عزت آمده/از سفره احسان اوسیراب گشته شیعیان/یعنی حسن آن حجت خوب کرامت آمده/اشکی ز شوق ومعرفت ازگوشه چشمان چکد/سلطان فیض ایزدی بهر عنایت آمده/ازنسل پاک اونگر رهبر برای شیعیان/اززمزم اخلاص اوبسیاربرکت آمده/یامهدی صاحب زمان تبریک میلادحسن/چون مجتبی سالا دین ازبهر جنت آ
 ❆ #شهر:شهری است شبمابین پلک های توچشم که می بندیسیاه می شود شهر روشنم ❆ #دور:ای نزدیکترین دور به منآمدنت را برسانتا جوانی ام دور نشده است ❆ #باران:باران می باردو دلم گرفته تر استاز روزهای بارانی #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
 ❆ بهانه:نارنگی بهانه استبوی عشق می‌دهنددستان توپوست بگیر این فاصله ها رامن به فصل فصل آغوش تو محتاجم. ❆ مرهم:تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،باز به بازوان تو محتاجم...به آغوشت،که دردم را تسکین می‌دهد!مرا بی تو بودن راهیچ کاری نیست! ❆ راه:کدامین راهتو را به کلبهٔ قلبم می رساند؟ من، کلبه ای متروکم منتظر آمدنتاز پای در آورده مراانتظار. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordis
بر میچکا ..
بر تاج سرش ..
بر آقای پدرش ..
بر مامان خانمش ..
بر عزیز دلش ..
بر عزیز دل کوچکترش ..
بر خانواده تاج سرش ..
بر همه ی کسانی که خبر آمدنت خوش حال شان کرد ..
بر همه ..
بر همه مبارک باشد این گل پسر .. این قند و عسل .. این شیر و شکر .. این طلا طلا .. این بلا بلا .. این ناز و ادا .. این ناز و ادا.
بهرشیعه دررجب طوفان ماتم آمده/درشهادت نامه او بازهم غم آمده/حضرت موسی بن جعفر شدشهیدراه دین/از فراقش ناله هایی چون محرم آمده/هفتمین گوهر برای دوستان اهل بیت/یاداز زنجیر وزندان اشک زمزم آمده/میشود باب الحوائج کشته درسجن بلا/مجلس سوگی برای او فراهم آمده/زمزم دلدادگی شیعیان کاظم شده/بهرایمان وولایت حبل محکم آمده/تسلیت برمهدی او درفراق حضرتش/برمصیبتهای کاظم بازمرهم آمده/
بی تو...
گیرم که آفتاب بر آید
و از لقاح با افق
در سایه روشن سحر، صبح را بزاید
مرا چه سود!؟
بی تو همه روزهایم 
تاریک است.

باران چشمانم:
چتر چکارم می آید!؟
وقتی که باران
از چشمانم می بارد!!!

سیل:
باران که از نگاهت بارید
تمامِ خاطراتم را
سیل برد

تنهایی مترسک:
کلاغ از مزرعه رفت
و گونه های مترسک
از اشک تنهایی خیس شد

تنهایی اتاق:
چشمهایم در قاب پنجره
هر روز خیره می ماند
به انتهای کوچه
- دلم آمدنت را گواهی میدهد!
اتاق این را می گوید!!!
سعید فلاحی (زانا کور
بهار که بیاید همه ی گل ها لبخند میزنند
بهار که بیاید خاک نفسی تازه میکند
بهار که بیاید بغض های آسمان می ترکد
بهار که بیاید...
اما
تو بیا تو بیا که با آمدنت بهار راهم باخود خواهی آورد
زمستان هم بهار می شود
درختان زنده می شوند
دیگر زمستان فصل نرگس نیست
نرگس هم در بهار گل میدهد...
.
.
کدامین گناه مرا از دیدن بهار روی تو محروم کرده ست!!؟
کدامین گناه...
.
.
بی تو در خبط و خطاگر بروم خرده نگیرهرکجا هرچه که آمد به سرم خرده نگیرراه کج می کنی از سمت نگاهم همه دماگرم ره به خرابات برم خرده نگیرمی شود باز هم از کوچه ما رد بشوییاوه کم گویم  وحظی ببرم خرده نگیراهل دل هستم وبا حس وجودت هردمحسنت آید همه جا در نظرم خرده نگیرمی فروشی چقدر ناز تو با آمدنتدلبرم  ...ناز تو را گر بخرم خرده نگیرراستی قهوه تلخت چقدر بود غلیظضمناً افتاده هوایش به سرم خرده نگیرای که با نام توزیباست جهانی با عشقنامت آتش زده بر این جگر
به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است
برای گریه شدن، آبشار هم خوب است
تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا؟
کمی خجالت از این انتظار هم، خوب است
اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا
ولی کشیدن ناز نگار هم، خوب است
مرا ببند که من، جای دیگری نروم
برای عبد فراری، حصار هم خوب است
هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است
کمی هوا وسط این غبار هم، خوب است
اگر که پای رکابت نشد شهید شوم
برای کشتن ما، زلف یار هم خوب است
اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد
امید آمدنت بر مزار هم، خوب است
هر که می‌خواهد که قوی‌ترین مردم باشد بر خدا توکّل نماید.
امام موسی کاظم.ع‌.
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی
این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید
آرزویی است که از دوست به یار آمده است
سال نو بر شما بزرگوار و خانواده محترمتان تبریک و تهنیت باد انشالله سالی سرشار از سلامتی و بهروزی و موفقیت در پیش داشته باشید.
ارادتمند داود سه یک کار
این روزها که می گذرد، هر روزاحساس می کنم که کسی در بادفریاد می زنداحساس می کنم که مرااز عمق جاده های مه آلودیک آشنای دور صدا می زندآهنگ آشنای صدای اومثل عبور نورمثل عبور نوروزمثل صدای آمدن روز استآن روز ناگزیر که می آیدروزی که عابران خمیدهیک لحظه وقت داشته باشندتا سربلند باشندو آفتاب رادر آسمان ببینندروزی که این قطار قدیمیدر بستر موازی تکراریک لحظه بی بهانه توقف کندتا چشم های خسته خواب آلوداز پشت پنجرهتصویر ابرها را در قابو طرح واژگونه ج
آقا سلام.
هر چند جمله کم آوردم ،اما من دل نمی کنم از ردیف کردن واژه هایی هر چند اندک که هفته به هفته، روی ذهن آشفته ام راه می روند.
اگر از احوالمان خواسته باشی ، خوبیم جز دوری دیدار شما...
دیرگاهیست که خبر آمدنت را شنیده ایم اما نیامدی....
نکند فراموشمان کردی که چشم هایمان هرزه می روند بی تو
امّا نه کوتاهی از ماست
دلواپس این روزهای فراقم که دست از سرمان بر نمی دارد
آنقدر دورمان تارهای جور واجور تنیده ایم که گهگاهی خودمان را هم فراموش میکنیم
با ای
 
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است  دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه نیست   من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست           درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غرل شبیه غزل های من شود               چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی ترا کنار خود احساس می کنم        اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است
سلام متین جان
این اولین نامه ای ست که برایت می نویسم،عزیزم
خوشحالم که من اولین نفری هستم که برایت نامه می نویسم.خب به هرحال آدم عمه اش که
نویسنده باشد،چنین مزایایی هم گیرش میاید.خوشحالم که می توانم اینجا از تو بنویسم
به تو که اولین نفس هایت را به جمع نفوس این کره خاکی اضافه کرده ای ،عزیزجانم تو
در زمانی به دنیا آمده ای که زمین بیش از سال های سختی که پشت سر گذاشته نفس می
کشد،هوایش پاک تر است،شکوفه هایش خوش عطرتر هستند،درختانش سرسبزتر و جهان آر
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت

☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای

☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد  روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم

☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است 
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را 
و آرزوهایم را آب برده

☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود 
نمی دانم 
غم نان را بخورم 
یا 
غم جان را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
☑️ #روز:
روزگارم را
اگر نیایی
روزمرّگی خواهد کشت

☑️ #گونه
هنوز گونه ام تَر است
از گونه ای که رفته ای

☑️ #خیال:
خیس از خیال تو ام
برگرد  روزی
من و این خانه
مدتهاست که آمدنت را
خیال می بافیم

☑️ #آب:
آب از سر من گذشته است 
و دستهایم
در غمی بزرگی غرق شده اند
باران خیس کرده
تمام روزهای آفتابی ام را 
و آرزوهایم را آب برده

☑️ # جان:
جان ام را
اینهمه درد گرفته
که مداوا نمی شود 
نمی دانم 
غم نان را بخورم 
یا 
غم جان را

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_
.
باور کن با آمدنت،
مایه‌ی حیات مردم این شهر، عشق خواهد شد،
نه ترکیبی اتّفاقی از گازهایی که تنفس می‌کنند!
.
•••••••
.
باور کن با آمدنت،
تمام ساعت‌ها، به وقت عشق‌بازی‌های شبانه،‌ کوک می‌شوند،
نه آن‌گاه که صفر، حاکم مطلق اعداد است!
.
•••••••
.
باور کن با آمدنت،
ماندگارترین حکومتِ این شهر، دولتِ عشق خواهد بود،
و دیگر نیازی به تدبیر برای امّید، و خدمت‌گزاری دولت نیست!
.
•••••••
.
باور کن با آمدنت،
مگر دیگر می‌شود دنیای بدون تو را،
 
و باران
کاش خبر از آمدنت میداد...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
من اهل سرزمینی بسیار زیبا و باشکوه هستم. سرزمینی حاصلخیز، با رودهای پر آب، آب و هوایی معتدل و ابرهای پر بارش که هیچ زمین لم یزرعی در آن وجود ندارد.
در شهرهای زیبا و آباد ما، بالای شهر و پایین شهر معنا ندارد؛ هیچ کجا حرفی از گرانی و مشکلات اقتصادی نمیشنوی، چون ما توانسته ایم به تمامی ذخائر و معادن با ارزش زمین دست پیدا کنیم و همه مردم در ناز و نعمت و ثروت غرقند.
ه
دل ها شده دوباره پریشانِ مادرتآقا بیا به مجلسِ ما جانِ مادرتروزی فاطمیه ی ما را زیاد کندست شماست سفره ی احسان مادرتدر فاطمیه بیعت خود تازه می کنیمتا که شویم باز مسلمان مادرتتصدیق می کنیم که تطهیرمان کنیشاید شویم سائل و مهمان مادرتوقتی برای آمدنت کم گذاشتیمگشتیم شیعیانِ پشیمان مادرتاِی مردِ انتقام کتک خورده ها ببینافتاده ایست پشتِ در خانه مادرتآبادتر شدند حرم های اهل بیتغیر از مزار خاکیِ پنهان مادرتجواد حیدری
نمیدانم چگونه است که لحظات بی تو اینقدر آهسته میروند، اما چون که هستی این قدر شتاب میگیرند. 
نمیدانم شاید آنها هم به انتظار نشسته‌اند و چون تو یا نسیمت آیی و آید تندتر میتپند. شاید در آغوش آنها هم،
قلبی هست که خیال آمدنت ضرباهنگ‌شان بالا می‌یرد. شاید آنها هم تا بحال در آغوش تو 
جای گرفته باشند و آهنگ تندشان آرام گرفته باشد. شتاب‌شان آرام گیرد و در بی‌نهایتت غوطه‌ور شوند.
در حضور تو انگار ثانیه‌ها هم طعم بی‌نهایت شدن را می‌چشند. بی‌نها
به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد
هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد
هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد
آسمان دید که مجموعه ی آن “زهرا” شد
گفت آهسته که خورشید بتابد همه جا
این چنین نام تو اعلام به یک دنیا شد
رسمشان بود عرب ها که به گُل پشت کنند
رحمت آمدنت مژده ی”اعطینا” شد
یک شب آویخته شد چادرت از عرش خدا
عطر رویایی آن قسمت مریم ها شد
عشق هنگام نمازت به تماشا آمد
“وندرین دایره، سرگشته ی پابرجا” شد
روز میلاد شما بود و دلم خواست، غزل
عرض تبریک قش
خاطرم نیست هوای آن‌روزهای خرداد ماه هوایی بهاری بود یا گرم و تابستانی، اما دلهای ما مالامال از عطر شکوفه‌های بهاری بود که تو گرمابخشش بودی. آن روزی‌های خردادماه که تو می‌آمدی و ما چه خوش بودیم از آمدنت. همان روزهایی که یاران دبستانی‌مان فارق از هر زنده باد و مرده باد و هراس از دردها و آسیب‌های چوب الف بر سرشان بازهم یکدیگر را یاد می‌کردند و دست در دست هم و یک صدا،  ایران، آن مرز پرگهر را فریاد می‌زدند. وقتی تو آمدی جملگی سبز شدیم، اینجا د
به‌نظرم یک حقیقت درمورد آقایون وجود داره واونم این هستش که
باهرررر قیافه وتیپ وظاهر وموقعیتی که باشن ،معتقدن دست رو
هرر دختر همه چی تمومی بذارن نه نمیشنون و ازخداشونم هست و
افتخار میکنن همچین پسری دومادشون بشه 
+نمیدونم این اعتماد به نفس کاذبشون ازکجا میاد واقعا؟؟ 
یامثلا ی عده با اعتماد بنفس خیلی بالایی موقع شماره دادن بدون اینکه تو آینه
به خودشون نگاهی بندازن ،میفتن دنبال دخترای جذاب و بعداینکه طرف
گفت ن ، ی تیکه ای هم میندازن به طرفو م
با تو گویم که شبی
خواب دیدم که تو از فاصله ها،
آمدی و به سردی تنم جان دادی.
دیدمت در بغل خاطره ها آسودی
و من از مرز جنون تا فردا
لحظه لحظه تو را حس کردم.
من درین آتش تنهایی خویش،
سوختم اما تو انکارم کردی...
باورت نیست که من
غرق در مردابِ نومیدی ها
به امیدی که شاید برگردی،
در پسِ پنجره ی دلتنگی
بوده ام منتظرِ آغوشت..
چه غریبانه تو را میخواندم
چه غریبانه تو اما میرفتی..
ای که از دورترین نقطه ی شب
خبر از معجزه ی آمدنت میدادی،
کاش در رونق این فاصله ها،
ت
برگرد و به زندگی بیابه روزهای خوب؛ به روزهای خوبی که در کنار هم می گذردبه روزهای خوبی که در کنار هم قدم میزدیم و تمام آرزویمان این بود که راهمان تمام نشودبه آن روزها که دلخوشی را از چشم همدیگر می دیدیمبرگرد؛ برگرد به آن احساس سرشار، به آن باور دوست داشتنبرگرد، تا بازهم دست در دست هم، روزهای زندگی را قدم بزنیمباهم همکلام شعرهای عاشقانه شویمدر انتظار توأمدر انتظار توأم و از آمدنت می نویسممن بدون تو زندگی نمی کنمبرگردبرگرد تنم دوباره با عشق ت
بزن باران بزن...
بغض سنگین ابر افسار گسیخته فلک را یکریز بریز
و دستان تیره و سرد آسمان را
که چون تازیانه ای بر پیکر کودکان معصوم است
بر خانه های ترک خورده تنهایمان بکوب.
دیگر از طغیان و عصیان تو باکی نیست
نه... دیگر کسی شاکی نیست!
چراکه سیلاب
 دل ندارد،
احساس ندارد
انصاف ندارد
و نه وجدان را بلد است.
بزن باران، که پیش از آمدنت، ما سیل غم را دیده ایم
و درد را چشیده ایم،
آه که من از هجوم آنهایی که ناجوانمردانه 
خانه ی دل را ویران می کنند، بیش از ویران
دوباره انتظار
مردنم
تولدی دوباره نیست
این سرآغاز اما
مرا خواهد کُشت.
عدالت را بیاور.
و قاضی شو.
با هزار بار مُردن 
من دوباره زنده ام!
****
اگر قرمز نبودم
صورتی می شدم. 
تا نگویند که از عشق و جنون
نیلی شد!
****
تکه های وجودم 
در زیر پای توست.
امروز ظرفی آورده ام
تا تکه های وجودم را جمع کنم. 
گام که برداری
در پسِ گام هایت
غباری بر می خیزد
آن غبار
غرور سوخته ی من است!
****
اگر بیایی
چشم هایت را برایت آذین خواهم بست. 
با اشک هایم 
شهر دلت را خواهم شُست. 
پلک ه
خیاباندر‌ خیل شکوه بارانچه پرنده هاکه پر می زدند عشق را در آسمانباران که می آیدمی شوم دلتنگدلتنگ بوی خاک دشتدیدن تولد رنگین کمانو قدم زدن با تو در خیابان
باران آمده تا بشوید دستها را!باران آمده تا بشوید غم ها را!
 
به سخره گرفتیم باد راصدای باران گیج کرده بود مراتو محو بارانمن در تماشای توکنار آن کوچه باغمنکنار توتو در کنار منباز و به بازودست در دستچه زیباست کنار حتی خیال توباز هم زندگیباز هم عاشقیحتیقدم زدن تنهایی را در ترانه باران
باران
( حسرت دیدار )
گوزلریم نن یاش آخور  ئوز سر و سامانیم نن
جانا گلدی ئورگیم  حالی پریشانیم نن
ای منیم طالعی آشفته  سنه واردی گله م
چوخلو گوردیم آجی لیق  همدم جانانیم نن
ئورگیم تنگه گلوب   سینه ده زندانی اولوب
درد، چوخدور کی دیم  غصه ی پنهانیم نن
یارادوبور نجه آلله  آلا گوزلی صنمی
بیر باخیش آیری سالار  مکتب و ایمانیم نن
یولمی؟ گر چی خطا  گئتمیشم امّا بیر عـمور
قاپوون سائلی یم  دیده ی بارانیم نن
لاله گون اولسادا دریا  گوزومون یاشی لن
انتظارون چک
من زادهء این زمان نیستم..در من زنیست با صلابت با چادری گل گلی که به گمانم انقلابی کبیر زیر روسری اش بافته..هرروز خانه را آب و جارو میکند و رخت چرک های افکار بی تو بودن را میشوید و زیر آفتاب ملایم حیاط پهن میکند و نگاهش را به در میبندد تا تو از در بیایی..لب حوض مینشیند و دست بر لطافت انعکاس آبی آسمان میکشد و با آمدنت تلالو نور چشمهایش را به آسمان میفرستد تا خورشید جانی دوباره گیرد..در من زنیست که دیوانه وار عاشقی بلد است.. #فاطمه_نجاتی
 
دیگر خسته کننده شده است که بگویم: خورشید از زندگی من غروب می کرد و من لب پنجره در انتظار طلوع تو بودم.با اطمینان به شما می گویم، او نمی آید. شاید از خودش می پرسد: چرا بیام؟! من هم درجواب بگویم: من بی کس و تنها در اتاق تاریکی نشسته ام و با دستهای بلند تو را محتاج می کنم اما خداوند تو را به من نمی بخشد.  تکراری نیست؟ از تکرار کردن چیزی متنفرم. و شاید اکنون از دوست داشتن تو، شکسته ام زمانی که می خواستم تو را در افکارم بسازم. ولی یک عاشق که از عشقش درمون
شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت
دوباره صورتیِ صورتی‌ست باغ تنت
دوباره خواب مرا می‌برد که تا برسم
به روز صورتی‌ات ـ رنگ مهربان‌شدنت ـ
چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید
گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت
چه روزی آه چه روزی! که هر پرنده رسید
نکی به پنجره زد پیشباز درزدنت
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو
شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت
درخت شکل تو بود و تو مثل آینه‌اش
شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت
و از بهشت‌ترین شاخه روی گونه‌ی چپ
شکوفه‌ای زده بودی به
دانلود آهنگ آرمین وطنیان ستاره ی من
دانلود آهنگ آرمین وطنیان ستاره ی من
شب آمده، ستاره ی من آمدهاز آسمان ترانه ی من آمده
هر شب از دشت آرزوهاhar shab az dashte arezoha
گل های پر ستاره میچینمghol haye opor setare michinam
صورتت جای ماه میبینمsoratet jaye mah mibinam
دونه به دونه واست آشیونهdone be done vasat ashiyone
میسازم با جون و دل بی بهونهmisazam ba jone o del bi bahone
غمو میدم به دست بادghamo midam be daste bad
تا همیشه از یاد برهta hamishe az yad bere
هر لحظت بشه شادhar lahzat beshe shad
شب آمدهshab omad
شب آمدهshab omad
عشقم به توeshgham
       گاه  تنهایی ، صورتش را به پسِ پنجره میچسبانید...
_مکان ثبت عکس: ماشین!
نزدیکی سال جدید و تکاپوی مردم دلیل آن میشود که پایت را که از خانه بیرون میگذاری ، تا مقصد ، مورچه وار بروی.. و بعداز چنددقیقه توقف ، ماشین بالاخره یک قدمی حرکت کند...
نگاه کردن به چراغهای رنگ رنگی ، رفت و آمد مردم ، همهمه ی بازار ،رستورانهای شلوغ و ...سرحال و با نشاطت میکند و برای دقایقی دلیل بیرون آمدنت یادت میرود...
به مقصد میرسی و باز هم سوارشدن به آسانسور همیشگی و همراهی
دانلود آهنگ پازل بند به نام محشر
در این مطلب از سایت جذاب موزیک برای شما دوستان آهنگ زیبا و شنیدنی محشر از گروه پازل بند آماده کرده ایم
 Download New Song Puzzle Band / Mahshar With text and Quality Mp3 320 / 128 From JazabMusic
آهنگ محشر پازل بند
آهنگ محشر پازل بند
 
♬♬♬ متن آهنگ محشر پازل بند♬♬♬
♬♬♬ آمدی و آمدنت محشر به پا کرد ای جان جانم جانم ای جان جانم جانم ♬♬♬
♬♬♬ به چه شور و شرری یک دم به پا کرد ای جان جانم جانم ای جان جانم جانم ♬♬♬
♬♬♬ نور دیده آرمیده به برت عاشق تو ا
می‌خواهم برایت بنویسم اما واژه‌ها از قلمم می‌گریزند، جمله‌ها نیمه‌کاره می‌مانند و حرف‌ها ناگفته. دیگر نمی‌توانم از چشمانت بنویسم. اعتراف تلخی است اما انگار تو در من مرده‌ای. قلبم تاریک‌خانه‌ای شده بی‌فانوس؛ می‌تپد اما گرم نیست. خیال آمدنت از سر این همواره مست بیدل، پریده. دیگر به این فکر نمی‌کنم که کجایی، دیگر به این فکر نمی‌کنم که می‌شود از خط لبخندهایت شعر نوشت، دیگر به این فکر نمی‌کنم که من چقدر کنار تو زیباترم. رهایت کرده‌ام
 Shirazart.blog.ir 
۵- در کدام یک از دوره های زیر موسیقی پیشرفت بیشتری داشته است؟ 
    ۱- صفویه       ۲- ساسانیان          ۳- سامانیان        ۴- افشاریه
******** جواب : گزینه ی۲
۶- تصویر مقابل چه چیزی را نشان می دهد ؟
     ۱- یکی از خدایان موسیقی یونان قدیم ‌.
     ۲- یک نوازنده سیتار که از هند بدست آمده است. 
     ۳- یک نوازنده گیتار که از اسپانیا بدست آمده است. 
      ۴- تنبور نوازی که در شوش بدست آمده است .
******** جواب : گزینه ی ۴
بسم الله الرحمن الرحیم
جانِ من!تردید دارم هنوز تو را چه صدا بزنم؟هنوز خیلی با تو صمیمی نمیشوم و قربان صدقه ات نمیروم و دلیل دارم چون نمیخواهم انرژی ام ذره ای هدر رود همه اش را برای حضورت دخیره میکنم
از اینکه خودم مانع آمدنت شدم از اینکه آمدنت را انقدر به تاخیر انداختم شرمنده ام
دلایلم برای خودم خیلی قانع کننده است اما میترسم رضای الهی در این تاخیر نباشد
کاش اینطور نباشد
کاش آن شود که رضای پروردگارمان در آن است
میدانم آخرش هم آنچه هو بخواهد م
حضرت فاطمه ای دیگربه دنیا آمده/یک نشانی بهرکوثرسوی زهرا آمده/حضرت زینب همیشه بنده خوب خداست/زینت ناب پرستش سوی مولاآمده/دختروالای حیدر نور چشم احمداست/حامی اسلام و قرآن بهریکتاآمده/خواهربرمجتبی وبرحسین بن علی/قوت قلب ولایت سوی سقاآمده/کربلاآتشفشان قلبهای عاشق است/اسوه ای ناب وولایی بهر فرداآمده/میکند کاخ ستم رابا بصیرت اوخراب/درکلامش ذوالفقاری سوی اعداآمده/روز عاشورا پیامش زینب وسجادبود/گوهری برشیعیان ناب ووالاآمده/روزمیلادش سراسرش
ساعت طرفای1بودکه صدای میلادوشقی که داشتن ایول ایول میکردن اومد.فهمیدم اونابردن.گوشیمو برداشتم زنگ بزنم به مامانم که ارش زنگ زد!!ارش یکی ازهمسایه هامون بودکه گیرداده بودبهمن.من نمیدونم شماره امو ازکجا اورده..ریجکتش کردم ولی دوباره زنگ زد..تصمیم گرفتم به اتردین بگم جوابشوبده بلکه ولم کنه..برای همین بلند دادزدم.اتردین...اتردین..یکهو دراتاق باز شدو اتردین سراسیمه وارداتاق شدمنو که روتخت درازکشیدمو دیدگفت.اتردین:مرض داری اینجوری ادموصدامیکنی
✨✨خدای خوش حساب✨
شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.***تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟***تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر
با خود کجای می برد , هوش مرا صدای تو انگشت حیرتم به لب , در خلقت خدای تو عمر دوباره می دهد دیدار چون تویی عزیز بر خود دریده پیرهن این غنچه در هوای تو کردم نگه در آینه دیدم به جای خود تو را از چشم من مشخص است در جانم است جای تو جان هست در تنم ولی از خویش دور می شوم با خود غریبه می شود هر کس شد آشنای تو دور از تو خار در دل است کشتی نشسته در گل است جارو و آب می زند چشم و مژه برای تو دوره بگردم این فدا پروانه وار می دهم باران تویی ببار و من
⁦✍️⁩خدا چگونه به وجود آمده؟ کی به وجود آمده؟
یک سوال میپرسم؛ خدا کی نبوده؟ خدا همیشه وجود داشته است.
به موجودی که از هیچ به وجود آمده ممکن الوجود میگویند مثل انسان و... .
هر ممکن الوجودی(مثل انسان) نیاز به یک مرجح(به وجود آورنده) برای به وجود آمدن دارد؛ حال اگر مرجح یک ممکن الوجود مثل انسان یک ممکن الوجود دیگر باشد دوباره خود آن هم احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین طور تا بی نهایت ادامه دارد. 
و چون تسلسل(ادامه تا بی نهایت) باطل است، باید به مرجّ
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
احمق بیسوادی که مانند عمر دوازده سال طول کشید سوره بقره را از رو بخواند پرسید چرا نام علی بن ابوطالب در قرآن نیامده است؟
گفتم
در کجای قرآن آمده که مردم وظیفه دارند برای خدا و پیامبر جانشین انتخاب کنند؟
در کجای قرآن آمده که عمر پیامبر است که در شبکه کلمه میگویید او پیامبر است؟
در کجای قرآن آمده نماز صبح و ظهر و عصر چند رکعت است؟
در کجای قرآن آمده عایشه همسر پیامبر بود؟
در کجای قرآن آمده معاویه ح
آخرش یک نفر از راه می رسد که بودنش ؛
جبرانِ تمامِ نبودن هاست ، جبرانِ تمامِ بی انصافی ها و شکستن ها ...
یکی که با جادویِ حضورش ، دنیایِ تو را متحول می کند .
جوری تو را می بیند ، که هیچ کس ندیده ، جوری تو را می شنود ، که هیچ کس نشِنیده ، و جوری روحِ خسته ی تو را از عشق و محبت ، اشباع می کند ؛ که با وجود او ، دیگر ، نه آرزویی می مانَد ، برایِ نرسیدن و نه حسرت و اندوهی برای خوردن ...
بعضی آدم ها ، خودِ معجزه اند . انگار آمده اند تا تو مزه ی خوشبختی را بچشی ، آم
دیروز که زنگ زدی گفتی وسایل اردو کوله و ماسک و... را تحویل گرفته اید. فردا میروید اردوی سه روزه و بعد مرخص میشوید... به همین زودی تمام میشود. واقعن زود یا دیر ؟ سخت یا آسان؟... همیشه آخر هر چیزی که میرسد تمام سختی های مسیر یادت میرود... نوشتن یه جور به ثبت همان احساسات کمک میکند و همینطور عکس گرفتن. و خوشحالم که بخشی از آن را در قالب نامه هایی به تو نوشته ام تا یادم باشد دلتنگی های این روزهایم را و شوق برای آمدنت و فکر کردن به لحظه هایی که درکنارت نیست
بزن باران بزن...
بغض سنگین ابر افسار گسیخته فلک را یکریز بریز
و دستان تیره و سرد آسمان را 
که چون تازیانه ای بر پیکر کودکان معصوم است
بر خانه های ترک خورده تنهایمان بکوب.
دیگر از طغیان و عصیان تو باکی نیست                                            
نه... دیگر کسی شاکی نیست!
چراکه سیلاب
 دل ندارد،
احساس ندارد
انصاف ندارد
و نه وجدان را بلد است.
بزن باران، که پیش از آمدنت، ما سیل غم را دیده ایم
و درد را چشیده ایم،
آه که من از هجوم آنهایی که ناجو
بزن باران بزن...
بغض سنگین ابر افسار گسیخته فلک را یکریز بریز
و دستان تیره و سرد آسمان را 
که چون تازیانه ای بر پیکر کودکان معصوم است
بر خانه های ترک خورده تنهایمان بکوب.
دیگر از طغیان و عصیان تو باکی نیست                                            
نه... دیگر کسی شاکی نیست!
چراکه سیلاب
 دل ندارد،
احساس ندارد
انصاف ندارد
و نه وجدان را بلد است.
بزن باران، که پیش از آمدنت، ما سیل غم را دیده ایم
و درد را چشیده ایم،
آه که من از هجوم آنهایی که ناجو
سر سفره صبحانه بودیم که آثار آمدنت پیدا شد. ترسیده بودم. مامان سریع
زنگ زد به پدرت و او را هم ترساند! به یک ربع نکشید که پدرت خودش را رساند خانه.
با یک تاکسی زرد قناری! نیم ساعت بعد، رسیده بودیم بیمارستان. قرآن کوچکم را
برداشتم و سوره ی مریم را خواندم و خودم را سپردم به تقدیری که خدا برایم رقم زده
بود. شرایط طبیعی نداشتم پس رفتیم اتاق عمل.
ساعت پنج و بیست دقیقه ی عصر بود که سر و کله ات پیدا شد و صدای گریه
ات اتاق عمل را برداشت. پرستار تو را در پارچه
امتحانم می کنی بی آنکه من بدانم.....
 بی آنکه من متوجه امتحانت شوم......
و من غرق می شوم در امتحانت، آنقدر که یادم میروم کسی هم هست که تو را به اندازه ی تک تک مولکولها،سلولها نه اصلا بگذار بگویم تو را به اندازه ی تک تک قطعات وجودت دوست دارد 
همانکه تمام فرشته هایش برای آمدنت به دنیای حقیق بر تو سجده کردند
همانکه همیشه و همه وقت پیش توست اما تو.....
اما تو خوب می دانی؛
میدانی که پاهایم سست و دستانم ناتوانند در برابر امتحاناتت...
تو خوب میدانی من تمام ام
#نامه_به_اسبی_که_نیامد .
هر بار که آمده‌ای 
آخرین بار بوده است
و هر بار که رفته‌ای اولین بار
فردا تو را 
برای اولین بار خواهم دید
همان طور که دیروز
برای آخرین بار دیدمت
شاید امروز نیز صدایت 
که بارشِ شیرینِ توت
بر پرده‌ی کتانی‌ست
دهانم را آب بیندازد
ماه نیستی
تا در قاب نقره‌ای‌ات
هر بار که نو می‌شوی
حکایتی کهن باشد 
افتاده به جان من 
آغوش شعله‌وری هستی
که در چشم بر‌هم‌ زدنی
کُن‌فیکون می‌کنی مرا
و هر بار که رفتنم را
از پاگرد پلکان 
تماشا
#مرادریاب
رفتی،اما انگار دریا همچنان رو به روی من است!با همان موج هایی که دوست داشتی!با ماهیکه می درخشد میان سیاهی آسمانآنقدر نزدیک است خیالت به خیالممثل ستاره های چسبیده به افقو انگار،هر لحظه خواهد افتادچون فانوسی میان قایق ماهیگیران!
 
 
اینجاکنار ساحل،می رقصند امواج بر روی ساحلو نسیم‌ هایی که هشدار می دهند مرا:کنار ساحل،به صدای دریا گوش بده، تنها به صدا!
آدم ها،/همه این آشناها که می شناسیممی روند،و می روند چون موج ها،زندگی کوتاه است!و ب
چه شد؟ خاک از خواب بیدار شدبه خود گفت: انگار من زنده ام!دوباره شکفته است گل از گلمببین بوی گل می دهد خنده ام!نوشتند چون حرف ناگفته ایگل لاله را بر لب جویبارچه شد؟ باز انگار آتش گرفتهمه گل به گل دامن سبزه زارچنین گفت در گوش گل، غنچه ای:نسیمی مرا قلقلک می دهدزمین زیر پایم نفس می کشدهوا بوی باد خنک می دهدصدای نفس های نرم نسیمبه بازیگری گفت: اینک منم!که با دست های نوازشگرمگلی بر سر شاخه ها می زنم!از این سوره ی سبز و آیات سرخکتاب زمین پر علامت شدهزمی
یادم میاد این وبلاگ رو تو روزهایی که درگیرانتخاب رشته دانشگاه بودم تاسیس کردم البته ادرس وبلاگ یه چی دیگه بود ،باورنکردنیه اماحقیقت داره4 سال بی وقفه نوشتم،4سالی که غم نوشته هام از شادنوشته هام بیشترن،به گمانم توی تمام این سالها پدرومادرم همه چیز رویادم دادن جز شاد بودن توتمام مراحل زندگی وکاروتحصیل،شایدچون خودشون هم بلدنبودن یاشاید اونا زیرکانه یادم دادن امامن یادشون نگرفتم!!!به هرحال خیلی غم انگیزه اگه بخوام بگم 4سال غصه ی چیزای بیخود
«ما را به سخت جانی خود این گمان نبود»
من کیستم از خویش به تنگ آمده ای
دیوانه ٔ با خرد به جنگ آمده ای
دوشینه به کوی یار از رشکم کشت
نالیدن پای دل به سنگ آمده ای .
#شکیبی_اصفهانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
۵۰۳ – ساعتی ناز مفرما ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای         فر صتت باد که دیوانه نواز آمده ای ساعتی نا زمفرما و بگردان عادت           چون بپرسیدن ارباب نیاز آمده ای پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون بهر حال … ساعتی ناز مفرما – ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای – غزل ۴۲۲ – ۵۰۳
منبع : فالگیر
⚫️ یا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)...مادر به دلم بد آمده زود، نرومن تشنه ام ای تو آب، ای رود، نروآتش که در خانه ی ما را بد سوختشد آینه‌‌های شهر پر دود، نرودیروز مگر خودت نگفتی حالترفته ست کمی به سمت بهبود، نروبابایی من میان نامردان ماندبعد از تو دگر نخواهد آسود، نروآن شب که یکی عیادتت آمده بودجای لگدش به پهلویت بود، نروای کاش جهان ببیند آن وقتی راکه دشمن تو شده است نابود، نرو#زهرا_آراسته‌نیا @arastehnia#فاطمیه
#شعر_مهدوی


آماده می شوم غزلی را بنا کنم
در شور عشق، قافیه ای دست و پا کنم
باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار
باید که پیر میکده ها را صدا کنم
میخانه ای برای دلم جور کرده ام
تا رازِ سرخوشیِّ خودم بَر مَلا کنم
رازی که گفتنش همه را مست می کند
وقتش شده بگویم و خود را رها کنم
پس اهل میکده! همه سر تا به پای، گوش
تا خوب حقِّ مطلب خود را ادا کنم
از راه آمده قمرِ آخرالزَّمان
یعنی امام عصر، همان حیدرالزَّمان
از راه آمده ست رسانَد پیام عشق
از راه آمده ست که ب
هوالمحبوب

بهار عزیز سلام

می‌دانم‌ که در شلوغی‌های آمدنت خیلی‌ها حواس‌شان به تو نیست، گم شده‌ای وسط
این همه حس مبهم. کسی دستت را نمی‌گیرد و مثل عروس‌های عزیز کرده بر صدر مجلس نمی‌نشاندت.
ما داغ‌داریم بهار عزیز. داغدار نداشتن‌ها، نبودن‌ها، نشدن‌ها، داغدار خرابی‌ها، تباهی‌ها....

می‌دانم که می‌دانی برای آمدن هیچ بهاری چشم انتظاری کافی نیست. بهار
را باید زندگی کرد. بهار را باید سرمست بود. بهار فصل زندگی است، فصل عاشقی است و
غرق در خوش
از سوى شخص دیگرى وارد آمده باشد و خواه به سبب تکلیفى از سوى شارع و قانونگذار باشد. نراقى پس از نقل عبارت هاى بسیار از لغت نامه مى نویسد: در روایـات سه واژه: ضرر، ضرار و اضرار، آمده است. این واژه هاى سه گانه، هر چند از دید لغوى با هم اختلاف دارند، ولى…
ادامه مطلب
تقریبا هرچیزی را که میتوانست از من گرفت،  درمانده شد، با خودش کلنجار میرفت که دیگر چه کاری باید بکند که من ازش دل بکنم!   
بذار راحت بگم : " آخه بی معرفت مگه قرار نبود وقتی تصمیم گرفتم که بیام تا آخرش باشم برای همیشه؟    
عزیزم فقط بگو دیگه چیکار باید بکنم تا ازین پس زدن ها دست بکشی؟  دیگه چی کار باید بکنم تا نا امید بشی از تلاش برای نادیده گرفتنم.  تو از من قول گرفتی و گفتی" اصلا نیا ولی اگه میای تا آخرش باش".. پس خودت چرا نیستیییییییییییی........!؟
خ
مولا جاان!
چشم هایم پُره از حسرت دیدار شما
وصدایم پُره از بغض نگاه های شما
و دلم لحظه به لحظه نگاه های تورا میطلبد
هر نفسی که می آید پره از یا مهدیست
مهدی فاطمه دلها به ستوه آمده است
چه شود تا که جوانیم بیایی آقا؟!
دلمان را به صدا و به نگاهی ببری
چه شود تا که ندای انا المهدی تو 
بنوازد دل ما را وبا خود ببرد جان ها را؟!
مولای من!تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم رود از هر مژه چون سیل روانه ؟!
تا کی دیده هامان غیر تو را بیند و از دیدن روی گل تو محروم با
مولا جاان!
چشم هایم پُره از حسرت دیدار شما
وصدایم پُره از بغض نگاه های شما
و دلم لحظه به لحظه نگاه های تورا میطلبد
هر نفسی که می آید پره از یا مهدیست
مهدی فاطمه دلها به ستوه آمده است
چه شود تا که جوانیم بیایی آقا؟!
دلمان را به صدا و به نگاهی ببری
چه شود تا که ندای انا المهدی تو 
بنوازد دل ما را وبا خود ببرد جان ها را؟!
مولای من!تا کی به تمنای وصال تو یگانه  اشکم رود از هر مژه چون سیل روانه ؟!
تا کی دیده هامان غیر تو را بیند و از دیدن روی گل تو محروم ب
 
 
انگار که ثانیه ها مکث میکنند برای آمدنت...
نمیدانند چقدر دلتنگیم؟
شاید هم طاقت روضه ندارند و تا میشنوند ارباب دلشان میلرزد.
دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه لحظه شماری میکنیم برای محرمت آقا؛
دلمان تنگست و قرارگاه دلها فقط هیئت توست
بیا آرام جان...
پس از مرگ داماد خانم خواب دیده بودند خانم به درب خانه ی محقر دختر کوچک و دامادش آمده است و میخواهد وارد شود به داماد خانم "آقا" می گفتند. یکی از اهالی خانه از او پرسید  خانم چرا تنها آمده ای؟ "آقا" کجاست ؟ گفت ایشان وادی السلام نجف است. 
حاجی اولین سالی بود که به حج مشرف شده بود کنار بیت الله الحرام جوانی کنارش نشسته بود. سوال کرده بود از کجا آمده ای حاجی گفته بود از ایران. در جواب متقابل شنیده بود که از حوالی مدیترانه آمده است. بعد جوان گفته بود سال آینده نمی توانی بیایی حج. ولی از سال بعد هر سال خواهی آمد. حاجی دوسال بعد شد مدیر کاروان و  همه ساله حج مشرف می شود. 
«داغ کندی» نام روستایی است در منطقه چاراویماغ آذربایجان شرقی. این روزها برف زیادی در این منطقه باریده است، تا حدی که اعلام کرده‌اند تمامی مدارس تعطیل است. اما محمد صادقی معلم روستا، با وجود برفی که تا بیش از یک متر از سطح زمین آمده بالا است؛ با همتی بی نظیر توانسته است برف‌ها را به کناری زده و راه رسیدن بچه ها به مدرسه را باز کند. دیدن چهره بچه‌ها و راهروی بلند بالایی که در دل برف‌های انباشته روی هم پدید آمده، دیدنی است.
به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد
هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد
هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد
آسمان دید که مجموعه ی آن “زهرا” شد
گفت آهسته که خورشید بتابد همه جا
این چنین نام تو اعلام به یک دنیا شد
رسمشان بود عرب ها که به گُل پشت کنند
رحمت آمدنت مژده ی”اعطینا” شد
یک شب آویخته شد چادرت از عرش خدا
عطر رویایی آن قسمت مریم ها شد
عشق هنگام نمازت به تماشا آمد
“وندرین دایره، سرگشته ی پابرجا” شد
لیلا تقوی
شعر در مورد انتظار
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد انتظار برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تو را در باد گم کرد و به انتظار نشست
و نمی دانست مسافران باد را بازگشتی نیست
شعر در مورد انتظار
نیستی و نمیدانی در انتظارِ تو کاسه ی صبر که هیچ !
صبر کاسه هم لبریز شده !
شعر در مورد انتظار یار
 هر شب که انتظارت را می برم به روز
شرمنده ام که بی تو نفس میکشم هنوز
شعر در مورد انتظار
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
چقدر بااحساس و حماسی،استاد شهرام ناظری این ابیات را به صدای سحرکننده خویش را زنده کرده است
....
در خاک شهیدان نتوان خون سحر ریخت
از دامن این گرد سوار آمده امروز
این خلق وفادار به میثاق حسین است
خوش بر سر آن عهد و قرار آمده امروز
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
بستنی سنتی یک کیلویی را داخل فریزر گذاشتم و منتظر آمدنت شدم که آن اتفاق افتاد! برای اولین بار در همه عمرم، دیگر دلم بستنی نخواست. رفتم که ظرف دست نخورده بستنی را داخل کیسه زباله بیندازم. تا مدتها بعد، از خوردن بستنی لذت نبردم.

قرار گذاشته بودیم دفعه بعد، با هم برویم چارباغ عباسی و جعبه ویژه بخوریم که آن اتفاق افتاد و قرارمان به هم خورد. بعد از آن، هر چه جعبه خوردم، مزه زهر می داد.
نشسته بودم نکات کتاب آسیب شناسی روانی 2 را درمی آوردم تا برای تدر
بستنی سنتی یک کیلویی را داخل فریزر گذاشتم و منتظر آمدنت شدم که آن اتفاق افتاد! برای اولین بار در همه عمرم، دیگر دلم بستنی نخواست. رفتم که ظرف دست نخورده بستنی را داخل کیسه زباله بیندازم. تا مدتها بعد، از خوردن بستنی لذت نبردم.
قرار گذاشته بودیم دفعه بعد، با هم برویم چارباغ عباسی و جعبه ویژه بخوریم که آن اتفاق افتاد و قرارمان به هم خورد. بعد از آن، هر چه جعبه خوردم، مزه زهر می داد.
نشسته بودم نکات کتاب آسیب شناسی روانی 2 را درمی آوردم تا برای تدر
 
آغاز ولایت عهدی حضرت صاحب الامر امام زمان 
را به ساحت شریف آن حضرت و به عموم شیعیان ومنتظران قدوم مطهرش
وهمه ی آزادگان جهان تبریک عرض می نمایم
 
 
 
ای که باسلسله ی زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای
ساعتی ناز مفرما بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از
باز عزیزیم ، من و تو وَ او
جمع همه ، تشنه وَ آب و سبو
آمده وقتِ هنرِ انتخاب
دست شود از همه ی خلق  رو
رایِ خلایق شده از نو عزیز
باز به چشمانِ همه هست سو
آمده اند تا بروند عدّه ای
باز عبور از گذرِ گفتگو
فصلِ جدیدی شده آغاز باز
گفته به شوخی سخنی بذله گو
رای بگیرندو ، خداحافظی
کرده دعاگوئی ما ، مو بمو .کوتوال خنداناحمد یزدانیkootevallekhandan.blogspot.com
 
به نام تک نوازنده گیتار هستی
سلام آقا
غروب را در افقی ناانتها چشم دوخته به گنبد آسمان نیلی رنگ به انتظار آمدنت، ایستاده، ایستاده ام.
اما با نیامدنت، بغضی حسرت بار، وجودم ناچیزم را به بازی گرفت، بازی دوست داشتنی از انتظاری که
به دنبال خالص بودن، روزهایش را یک به یک گذرانده ام، اما خلوص وجودم آن قدر ناچیز مانده که شرم 
دارم آن را به تماشا بیاورم.
شرمی که مانعی ست برای هر راهی که تا به حال قدم وار از آن گذشته ام، راه هایی که گاه به گناهی به
سیاهی
شادمانی پیشه کن میلادآقاآمده/درمدینه آیتی بر رب یکتاآمده/خانه کاظم سراسر نورباران گشته است/شیعه راتاروز محشریارومولاآمده/اوعلی درنسل احمدشهرتش باشد رضا/درحریم پاک قرآن مثل وهمتا آمده/آشنای اهل ایمان آن ولی حق پرست/پاره تن بهرپیمبرمثل زهرا آمده/مشهداو آرزوی شیعیان عالم است/درخراسان گوهری ازنسل طاهاآمده/یاعلی موسی الرضا درمان نماهردردرا/شافع روزجزا برما مصفا آمده/مشهداو چلچراغ وقبله اهل ولاست/مقتدای کل ایران نور برماآمده/عرض تبریکی به

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها